کد مطلب:35479 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

در مذمت فرار از جنگ











«ان فی الفرار موجده الله و الذل اللارم»

فرار از جنگ، خدا را به خشم آورد و نام را ننگین كند.

امیرالمومنین (ع) دستوری چند به سپاهیان خود فرمود كه در میان خطبه های نهج البلاغه پراكنده بود. از آنجایی كه آن سخنان ارزشمند را از نظر ابعاد نظامی و اخلاقی بسیار سودمند دیدیم، آن را در یكجا گردآوری نموده و برای خوانندگان گرامی ترجمه می كنیم:


بكوشید در پاكی دین و جان
مبادا تاسف خورید از زبان


شما جنگجویان ملك عراق
كمر بسته بر جنگ كفر و نفاق


هم اكنون كه كردید آهنگ شام
جوانمرد و آزاده و نیكنام


میان بسته بر ضد جور و ستم
بدین سان شما را سفارش كنم


دو قومند بر ما حریف نبرد
كه با این دو بایست پیكار كرد


نخستین كسانی كه بر رغم داد
نشستند بر جای مردان راد


نباشند شایسته ی این مقام
كه مغرور و پستند و ننگین مرام


دوم آن كسانی كه من غیر حق
كشیدند از مردم ما رمق


نكردند چون دین امت، ادا
كمر بسته باشند در رزم ما


بود فرض بر جمع نیروی ما
كه باشند در خدمت بینوا


تبهكار دون را ز جای نشست
به زیر آورد خوار، هر كس كه هست


كه ناحق نشانند بر جای خویش
به فتوای قرآن و آیین و كیش


جهانی كه امروز ماوای ماست
اگر دلپذیر است بس بی وفاست

[صفحه 82]

در این خانه چون شب رسد كاروان
بیاساید و صبح گردد روان


در این دیر هستیم چون رهگذر
دمی چند آسوده، وقت سفر


چو كوشی به سعی و عمل در جهان
بود اجرتش، مینوی جاودان


در این دهر اینست مقصود ما
كه دادار بی مثل گردد رضا


بكوشید در پاكی دین و جان
مبادا تاسف خورید از زبان


كه در نزد ما پاكی و افتخار
به از ثروت و كاخ، چندین هزار


كه چون آبرو رفت و دین شد تباه
مرمت نگردند با مال و جاه


خداوند بر آدمی، سرنوشت
مقدر نموده است زیبا و زشت


ز تقدیر هرگز نشاید فرار
كه گردیده مانند كوه استوار


در آن دم كه مرگت مقدر بود
كجا چاره بر آن میسر بود؟


اگر رفته در قعر دریا مدام
و یا آنكه در ابر گیری مقام


چو تقدیر شد زندگی طی شود
ز مرگت رهایی به جان كی شود؟


اگر بود عمرت همیدون به جای
نسوزد تو را آتش جانگزای


درافتی به دریا اگر سرنگون
چو عمرت بود زنده آیی برون


چو اینست، هرگز ز میدان جنگ
متابید رخسار با بیم و ننگ


ندارد هماورد ما اعتقاد
چو پیموده آگاه، راه فساد


به جان عزیزان و یاران قسم
به پیكار هرگز نگردم دژم


شما هم به همراه من، مثل سیل
درآیید در جنگ با شوق و میل


ز تقدیر یزدان به یزدان گریز
به میدان آوردگاه و ستیز


ز انبوه دشمن به دل، بیم راه
ندادند مردان با فر و جاه


كه سرباز فعال پیروزگر
كشد شاهد فتح و نصرت به بر


جبون است محكوم راه فنا
نباشد همی تكیه اش بر خدا


وگر همقطارت شود بیمناك
سپر باش بر او تو بی ترس و باك


چو یك مرد، بیهوده ترسان شود
دل لشگری ز او پریشان شود


كسانی كه دارند جوشن به بر
جلودار باشند همچون سپر


چو این سان بود كار بی جوشنان
نبینند آسیب تیر و سنان


به پیكار دندان بنه روی هم
چنین باش در حمله دم به دم

[صفحه 83]

بدین گونه نیروی جرات به سر
برآید كزو تیغ نتوان گذر


چو با نیزه جنگید، باید به دو
شتابان شوی هر زمان پیشرو


كه با این عمل نیزه های بالمال
فرومی رود تا به حد كمال


به پیكار هرگز نكن همهمه
كز این كار افتد به دل واهمه


چو دریا برآرید آرام، موج
ببلعید دشمن به دم، فوج فوج


دگر پرچم رزم را استوار
بگیرند در چنگ، مردان كار


كزین رهگذر، جنب و جوش سپاه
شود بیش و لشگر نگردد تباه


سزد سوی پرچم كنی دیده باز
كه در جبهه پرچم بود پیشتاز


همه نقشه و حكم و فرمان جنگ
ز پرچم بیاموز خود بی درنگ


مبادا بیفتی ز پرچم، جلو
كه در جبهه، پرچم بود پیشرو


چو رفتی ز پرچم جلو جذر و مد
ترا برده بر جان زیان می رسد


اگر یارتان با دو تن روبروست
حمایت سزاوار باشد ز دوست


كه پیكار یك جنگجو با دو مرد
خطرناك باشد به دشت نبرد


شما بهترینید اندر عرب
شرف را شناسید و اصل و نسب


به دامان پاك شما ننگ نیست
كسی چون شما درخور جنگ نیست


روان گشته دنبال آب زلال
كه سیراب گردید از آن لامحال


به یزدان كه جان علی زان اوست
دل و دست و بازو به فرمان اوست


به خون غرقه در پهنه كارزار
به از زنده بر جای با ننگ و عار


بود مرد به، كشته خونین كفن
كه بستر بود لایق پیره زن


خدایا تو دانی كه مقصود من
بود رفع ظلم از سر مرد و زن


ستمكار گستاخ افتد ز پا
رسد بر حق خویشتن بینوا


برانداز بیخ ستمكار پست
كه تا لشكر ظلم بیند شكست


برانداز كاخ ستم ای حبیب
ز رحمت كه انك سمیع مجیب

[صفحه 84]

مبارز خواستن یكی از اهل شام

«یا خیبه الداعی من دعا»

این بدبخت با كه نبرد می كند؟!

كسی از اهل شام در میدان صفین، علی (ع)، شجاعترین سردار دنیا را به مبارزه دعوت نمود و آن حضرت، در پیكار بی درنگ به زندگی او پایان داد. امیرالمومنین (ع) در این خطبه به آن نادان گستاخ اشاره می فرماید:


برانگیخت اهریمن بدنهاد
یكی جمع دیوانه را در فساد


در اندیشه تا باز غوغا كند
در این سرزمین، فتنه برپا كند


گذشت آنكه اسلام بد در زوال
ربودند از خلق، ناموس و مال


گرفتند اموال خلقی شریف
پی شهوت و آز، جمعی كثیف


برآمد چو دست خدا ز آستین
ستمكاره را برد از این سرزمین


به مویی سپید و به رویی سیاه
به خاك اندر آمد تن پر گناه


هم اكنون دگر باره این ناكسان
بر آشوب ببستند یكسر میان


كه عثمانی از نو شود برقرار
شود ریشه ی ظلم از او استوار


به گردش درآیند و نامی شوند
چو دوران عثمان گرامی شوند


در این فتنه از نانجیبان شام
یكی جمع بدبخت شد پیشگام


كه تا دور عثمان شود برقرار
وز او گشته كاخ ستم استوار


خدایا تو دانی كه این انجمن
كه عثمان از اینهاست خونین كفن


كنون تهمت قتل عثمان به ما
ببندند بی مورد و ناروا


از این قتل، شایسته یا نابجا
بود دامنم پاك، داند خدا


همانها كه با نام عثمان، ز خلق
ربودند اموال و ناموس و دلق

[صفحه 85]

به گردش ز پستی ثناخوان شدند
ستمكار بر بینوایان شدند


به نام خلافت هزاران گناه
نمودند و مردم از او كینه خواه


چه خواهند از من، ستمگر شوم؟
در این ملك، عثمان دیگر شوم؟


زهی خام طبعی و نابخردی
علی می شود دستیار بدی!


بدان بینوایان گم كرده راه
بگویید از من، زهی اشتباه!


به پستان جور و ستم، شیر نیست
در این ماجرا جای تدبیر نیست


بگو بر ستم پیشه ی بی حیا
علی (ع) ظلم بر كس ندارد روا


گسستیم شیرازه از آن كتاب
از این درنیاید شما را جواب


كتاب ریا و ستم پاره شد
ستمكار بدبخت بیچاره شد


كنونست احكام قرآن بجا
كه حق ستمدیده گردد ادا


علی هست شمشیر تیز خدا
كه حق را ز باطل نماید جدا


به جان ستمگر بود آخته
كه شمشیر حق است افراخته


شگفتا كه نابخردی را به جنگ
فرستاد در رزم ما بی درنگ


علی را طلب كرد و گفتا به نام
بغلطید در خون خود بدمرام


چرا آنكه خود را شمارد چو من
نگردد به میدان من، خویشتن


از این كار كوچك چه دارد ابا
شود زود، آسوده از دست ما


نشینند در سوگتان، مادران
نبودید هرگز ز نام آوران


چه بدبخت و ناپخته آن كس كه بط
بترساند از موج استخر و شط


كه فرزند بوطالب پر هنر
به رزم است مانند كوه و كمر


سرش پر ز ایمان دلش همچو كوه
ز چنگش بود شیر جنگی، ستوه


چكاچاك شمشیر و غوغای رزم
علی را بود محفل سور و بزم

[صفحه 86]


صفحه 82، 83، 84، 85، 86.